|@\/£ $tΘΓΨ قصه عشق

 

 بهارهر چي فکر ميکنم چه بلايي سرم آوردي گريه م ميگيره . اين بود

حق من بي معرفت؟

مني که برات جون ميدادم مني که خيلي دوست داشتم مني که حاضر نبودم

يه تار موتو با هر

چي دختره عوض کنم ولي چاره چيه بايد ساخت بايد به اين دل بي کس

قبولاند که رسم دنيا

بي وفايه. ولي  خدايش حقم اين نبود   مشکلي نيست چون خيانت واژه ي

نام آشناي اين

روزهاس. اينو بدون ديگه نميخوام برگردي هيچ وقت چون به خدا بد جور

 انتقام ميگيرم

نوشته شده در دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:در قلبم,ساعت 5:31 توسط Ali| |


Power By: LoxBlog.Com

 

loveclosed